بگو حافظ دل خسته زشيرازبيايدبنويسدكه هنوزم كه هنوزاست،
چرايوسف گمگشته به كنعان نرسيده است؟
چراكلبه احزان به گلستان نرسيده است؟
دل عشق ترك خورد،گل زخم نمك خورد،زمين مرد،
خداوند گواه است،دلم چشم به راه است؛ ودرحسرت يك پلك نگاه است.
ولي حيف نصيبم فقط آه است و همين آه خدايا برسد كاش به جايي؛
برسد كاش صدايم به صدايي...
عصراين جمعه دلگير وجود توكناردل هربيدل آشفته شود حس،
توكجايي گل نرگس؟
به خداآه نفس هاي غريب توكه آغشته به حزني است زجنس غم وماتم،
زده آتش به دل عالم وآدم
مگراين روز وشب رنگ شفق يافته درسوگ كدامين غم عظمي