برای شادی امام زمان صلوات.
برای شادی امام زمان صلوات.
هر چند می دانم تعطیلی در دوران امام زمان به گونه ایی دیگر است .
اما به امید آن روز
می دانم آن روز نزدیک خواهد آمد
عاشقان از بی مرادی های خویش با خبر گشتند از مولای خویش
جه میشود روزی آقادرمنزلم رابگشایی وقدم بردو دیده ام بگذاری
میترسم دلیل تاخیردرظهورت آقاجون گناه کردن من باشه...............
دلم برایش می سوزد
در اوج غربت و غریبی است.
دلم برای خودم می سوزد که تنهایش گذاشتم
دلم می سوزد
می سوزد
مهدی جان!
دوست داشتم با نام نامی تو زبان باز می کردم.
ای کاش مهد کودکم،مهد آشنایی با تو بود.
کاش در کلاس اول دبستان،الف بای عشق تو را برایم هجی می کردند.
در دوره ی راهنمایی،هیچ کس مرا به خیمه ی سبز تو راه نمایی نکرد.
در سال های دبیرستان،کسی مرا با تو _ که مدیر عالم امکان هستی _ پیوند نزد.
در کلاس تاریخ،کسی مرا با تاریخ غیبت،غربت و تنهایی تو آشنا نساخت.
در درس دینی،به ما نگفتند که (باب الله) حق تویی.
دریغ که در درس ادبیات،آداب ادب ورزی به ساحت قدس تورا گوش زد نکردند!
افسوس که در کلاس نقاشی ،چهره ی مهربان تورا برایم به تصویر نکشیدند!
چرا موضوع انشای ما به جای علم بهتر است یا ثروت؟ از تو و از ظهور تو و روش های جلب رضایت تو نبود؟!مگر نه بی تو،نه علم خوب است نه ثروت؟
کاش در کنار زبان بیگانه،زبان گفتگو با تورا نیز به ما می آموختند.
ای کاش در کنار انواع و اقسام فرمول های پیچیده ی ریاضی،فیزیک و شیمی،فرمول ساده ی ارتباط با تورا نیز به من یاد می دادند
مولای من!در دانشگاه هم کسی برایم از تو سخن نگفت،کسی به سوی تو دعوت نمی کرد،کارکرد دروس معارف و تاریخ اسلام،جبران کسری معدل بود!
الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله
(گزیده ای از کتاب آشتی با امام عصر)
امام زمان(عج)
مثل هربار برای تو نوشتم:
دل من خون شد از این غم، تو کجایی؟
وای کاش که این جمعه بیایی!
دل من تاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره،
مگر این عاشق دلسوخته ارباب ندارد؟
تو کجایی؟ تو کجایی...
و تو انگار به قلبم بنویسی:
که چرا هیچ نگویند مگر این منجی دلسوز،طرفدار ندارد،که غریب است؟
و عجیب است که پس از قرن و هزاره هنوزم که هنوز است دو چشمش به راه است مگر سیصدواندی نفر از شیفتگانش، زیاد است؟
که گویند به اندازه یک "بدر" علمدار ندارد!
و گویند چرا این همه مشتاق،ولی او سپهش یار ندارد
جواب امام زمان(عج):
تو خودت مدعی دوستی و مهرشدیدی که به هرشعر جدیدی،زهجران غمم ناله سرایی تو کجایی؟
توکه یک عمر سرودی تو کجای؟توکجایی؟
باز گویی که مگر کاستی بد زامامت ،زهدایت،زمحبت،زغمخوارگی ومهر وعطوفت
تو پنداشته ای هیچکسی دل نگران تو نبوده؟
چه کسی قلب تو را سوی خدای تو کشانده؟
چه کسی درپی هر غصه ی تو اشک چکانده
چه کسی دست تو را در پس هر رنج گرفته؟
چه کسی راه به سوی تو گشوده؟
چه خطره ها به دعایم زکنار تو گذر کرد؟
چه زمان ها که تو غافل شده ای و یار به قلب تو نظر کرد...
و تو با چشم و دل بسته فقط گفتی...
تو کجایی!!!؟ و ای کاش بیایی!
هر زمان خواهش دل با نظر یار یکی بود،تو بودی
هر زمان بود تفاوت،تو رفتی ، تو نماندی
خواهش نفس شده یار و خدایت ، و همین است که تاثیر نبخشند به دعایت
و به آفاق نبردند صدایت، و غریب است "امامت"
من که هستم تو کجایی؟ تو خودت کاش بیایی ، به خودت کاش بیایی...!
اللهم عجل لویک الفرج
دلم بگرفت تا دور از تو گشتم
جدا از راه پرنور تو گشتم
زمانی آشنای درد بودم
شبیه تو بیابانگرد بودم
زمانی حرف من حرف دلت یود
دلم یك گوشه ی ظرف دلت بود
زمانی در پی عصیان نبودم
چنین بیگانه با قرآن نبودم
زمانی نام زهرا زینتم بود
به فكر تو تمام همّتم بود
زمانی آرزویم رنگ خون داشت
نماز و هم وضویم رنگ خون داشت
زمانی همرهان یكرنگ بودند
تورا از خویش راضی مینمودند
لباس خاكی و دربین صحرا
بدنبال تو بودم یابن زهرا
زمانی با دلت همراز بودم
همیشه در پی پرواز بودم
زمانی بود و دیگر رفت از دست
میان میكده پیمانه بشكست
مكن با كم محلی خسته جانم
مشو راضی كه دور از تو بمانم
بیا تا نور تو بر دل بتابد
دل آلوده ام تغییر یابد
بیا رجعت بده این خستگان را
بده نیرو تو پربشكستگان را
جمالت را ببینم وبمیرم بیا تا مقدمت را جشن بگیریم
تعداد صفحات : 12