دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است
دلنوشته ای برای آن که عنایتش همیشه جاری است
مولایمن دیگر رمقی برایم نماندههر روز که می گذرد انتظار بیشتر از پیش امان از منمی گیرد.
گفته ای که در دلهای خسته خانه داری. به مادرت زهرا(س)که من هم دلی خسته دارم.
بگو مولای من در کدامین سرزمین به دنبالت بگردم .تا به کی در بیابان وجودم از برای دیدار وصالت
بدوم.بیاودستی بر سرم بکش .سراپای وجودم اشتیاق پرالتهابی است که هر روز بیشتر وبیشتر
میشود. آقا ! چقدر دوست دارم که سرم را بر دامانت بگذارم وتا میتوانم گریه کنم.
گریه ای به قدمت 1170 سال انتظار تو.
به زودی او می آید تا تو خدایت راراحت تر صدا بزنی واین جاست که انتظار مفهوم می یابد.
پس العجل العجل العجل یا مولای یا صاحب الزمان